ردپایی از دلتنگی...
بهار ثانیه ها می گذرد،عشق فریاد می زند،کودک من آرام آرام بزرگ می شود . کنجد کوچولوی قصه ما بزرگ میشود و ما غافل از گذر عمر. کنجد کوچک ما کلمه ها را با تلفظ و شکل و ساخته خودش بیان می کند ومن و همسری را شاد و ذوق زده می کند.خودش زودتر از ما خوشحال می شود و با دستان پر مهرش خودش را تشویق می کند.اینجاست که در فکر فرو می روم ، چقدر زود می گذرد ،لحظه های زیبا.... با خودم می گویم حتما روزی هم خواهد آمد،که یادم نخواهد آمد که فرزند کوچک من به غذا،هام می گفت.به هواپیما...ابافیما میگفت...............درست مثل روزهایی که چ...
نویسنده :
مامان سمیه
17:34